فرهنگسرای آریو مصلی نژاد

پرهای زبیده (ثریا صدقی)

چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۳۰ ق.ظ

 هفت هشت ماه پیش  بود.قبل قطعنامه جنگ تمام نشده بود

 پاییزبود اوراپشت تل بزرگی ازآجروسیمان ،تیروتخته پیدایش می کنندتوی غاری که کنده بودزیرتل قایم شده بود.نزدیکی های ظهر بوده که سربازها گفتند اولش صدای پارس سگی رامی شنوندوقتی به آنجا می رسندکه دختر بی حال وبی رمق افتاده بوده ته غار،وسگی همانطورکه دستهایش رامی لیسیده سرش راگذاشته بوده توی دامن دختر،دوتاسرباز ازسرشانه لباسش می گیرندوبلندش می کنندمی بینند تندوتند شستش رامی جودوسگ گوشهایش راتیز کرده سربازها صدای خرت خرت استخوانهای دخترراازروی لباسش شنیده بودند.یک بال چرکمردکه لخته های خون روی آن دلمه بسته رازیرسرش گذاشته بود.از پشت دوطرف  سرشانه لباش جرخورده بودوزخم بزرگی دهان باز کرده بود .حالاچطورزنده مانده سربازهانفهمیدندوقتی آوردنش به پاسگاه،جناب سروان اولش گفت که یک چیزی پیداکنندوبیندازندروی سرش وبعدببرندبسپارندش دست خانم دُرچمن همکارش؛که ببیندکیه کجا بوده...چی به سرش آمده

دخترتادوروزساکت یک گوشه کزمی کندبعدکه خانم دُرچمن بهش رسیدگی می کند کم کم زبانش بازمیشوداماخدامی داندیک کلمه هم خانم دُرچمن نمی فهمد.

سربازجعفری می گویددختره فقط شیرمی خورده وعسل آنهم بادوانگشت،کف دستهایش راحنابسته وچشمهایش یک جوردیگری سبزبوده انگاردوحبه سبزودرشت انگورکاشته باشندتوی سفیدی چشمهایش.

خانم دُرچمن گفته بودهنوزپاهایش راندیده ام بازورمی تپاندزیردامن بلندش اماگاهی که یکی دوقدم راه می رودصدای پاهایش تاپ تاپ تاپ می کندگفته قسم میخورم انگشتهایش رابریده اند...بنده خدا کسی چه می داندتوی جنگ توی آن ویرانه کدام ازخدابی خبر...

سرباز جعفری می گویدخانم دُرچمن یک کلاغ چهل کلاغ می کندهنوزکو...تا معلوم شود.

چندروزبعد،یکروز صبح زودصدای شکستن شیشه می آیدخانم دُرچمن می رودبه سمت اتاق پرشکسته این اسمی است که او روی دخترگذاشته چون فکرمی کندآن پرها مال دختربوده باجفت چشمهایش جای کنده شدن آنهارادرپشت شانه دختر دیده،وقتی می رسدکه انگاردختر دودشده رفته به هوا،ازآن موقع است که خانم دُرچمن میرودعدل می نشیندجای همان پرشکسته وازشیشه شکسته به بیرون نگاه می کند.سربازجعفری می گویدخانواده اش می خواهنداوراببرندقدمگاه زیارت ودخیل ببندند.گاه گاه هم داد می زند"آهای خدالعنتتان کند بعثی هابه فرشته های خداهم رحم نکردید."

جناب سروان آن قدرسیگارکشیده که لای انگشتهایش سیاه شده است می گویداین دردکهنه است دردبی درمان حالا حالا درمان نمی شود ماهرچه می کشیم ازاین انگلیسیهای بی پدراست نمی بینید همش زنها آنجا حکومت می کنندغیرت که ندارند.

درگزارش جناب سروان آمده که:"روز27ماه بوده که آنها یک دختر تنهارادریک خانه متروکه ته روستای گلاب سنگ پیداکرده اند اوتحت مداوابوده امایک دفعه صبح که مامورمی رودسرکشی کندمی بیندیک قطره آب شده رفته توی زمین،شایدکسی شیشه پنجره راشکسته واورادزدیده اماهیچ ردپایی ازکسی دیده نشده نگهبانهاسرپاس بوده اندبازجویی هم شده اندتاحالاکه سرنخی پیدانشده است.

برادرجناب سرهنگ که ازتهران برای دیدن اوآمده گفته بودکه اینها ازعوارض جنگ است شماهاتوهم زدیدجناب سروان گفته دکترجان خانم دُرچمنوچی می گید بیچاره دوماهه درقدمگاه مجاور شده وبعدزگیلهای دستش رانشانداده که همه ریخته وگفته ازسایه سری این طفل معصوم بوده اما برادر جناب سروان به سرباز جعفری هم همین راگفته من می دانم بخدا بجان خواهرم همش راست است .چندتاازپرهای شکسته ان دخترراتوی ساکم گذاشته ام مرخصی که رفتم ببرم برایش اوعاشق پراست آنهارامی شویدومرتب می کندومی گذاردلای کتاب یازیرفرش حالاسفیدسفیدکه باشد چه بهتر...اگر جناب سروان بفهمد اینهاراگفته ام  خدائیش ماه که پشت ابرنمی ماندچکارمی کند امر می دهدباروبندیلم راتفتیش کنندمنهم عکس زبیده رامی گذارم روی پرها جناب سروان یکدل نه صددل عاشقش می شودبعدمثل سرباز جعفری یک کاردفتری بمن می دهد چشمشان کور بترکدازحسودی آنوقت زبیده یک چشمش راامروز بازمی کند یکی رافردا دیگرگورپدرقالی بافی ،بازاررافرش برداشته حالاعیبی هم ندارداگر یکی برای خانه زندگی خودش بافت چه بهتر،فقط موقع کارباید حواسش باشدخدای نکرده یکوقت غفلت کندبچه اش بیفتد توی کاریزپشت خانه   جناب سروان پدرمان رابه دستمان می دهدوطلاقش می دهداین آدم پول خون بچه اش راهم تاقَران آخرازما می گیردآبروریزی می شودخودم حسابش رامی رسم مگرشهرهرت است دخترمردم راویلان وسیلان کنی یک چیزی هم دستی بگیری .سرباز جعفری که به آدم نزدیک می شودخیال می کنی حرفهایت رابو می کشد.ای وای اگر جناب سروان بفهمداینها راگفته ام تکه بزرگه ام گوشم است

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۱۷
اسماعیل زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی