فرهنگسرای آریو مصلی نژاد

هوا سرد بود-خانم الهام الهی

سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۱۴ ب.ظ

هوا سرد بود

هوا سرد بود ولی نمی شد در دفتر انجمن قرار بگذاریم، آخرامروز تعطیل بود. پس تصمیم گرفتیم در پارک همدیگر را ببینیم. من می خواستم انیمیشن بن تن را به همکارم بدهم و او هم می خواست یک انیمیشن کوتاه را که قبلا یکبار دیده بودمش اما در آرشیوم نداشتم به من بدهد. من لب تابم را برده بودم. او هم فلشش را آورده بود. وقتی می خواستم بن تن را به همراه چند انیمیشن کوتاه دیگر برایش بریزم دیدم فلشش ظرفیت کافی ندارد پس همکارم سریع یک نگاه گذرا به تمام فایل ها انداخت وگفت:

 اینو پاک کن ، اون یکی رو هم، اینم زیاد مهم نیس و...

منم همه را باخیال راحت پاک کردم. وسط کار یهو گفت: عه..فلا ن فایلو پاک کردی؟ 

-خودت گفتی خب

-آخه می خواستم بعد ازینکه از اینجا میرم جلسه به آقای خزایی نشونش بدم.

وا رفتم آب دهانم را قورت دادم وکف دستهایم را بهم مالیدم وها کردم. وقتی چیزی را از توی فلش پاک کنی که نمی رود  توی سطل زباله کامپیوتر پس هی کنترل زد زدم بلکه فایل های پاک شده را برگردانم. نوک انگشتانم داشت یخ می زد وبی حس شده بود چند تا ازچیزهایی که پاکشان کرده بودم برگشتند سرجایشان دوباره، اما آن چیزی که همکارم می خواست نه. چون داشتیم می چاییدیم وسرمای هوا رفته رفته  داشت بدجور آزار دهنده میشد بی خیالش شدیم. گفت:

-ایراد نداره شاید یغمایی و اسدی که میان جلسه داشته باشن 

پس دوباره آن فایل هایی که بعد دلیت دوباره برگردانده بودمشان را پاک کردم. هردو می خواستیم فقط هرچه سریعتر بزنیم به چاک و خودمان را به یک مکان گرم برسانیم.

بعد پایان ملاقاتمان خودم را به سرعت به خانه رساندم. بعد از گذشت یک ساعت درحالیکه مشغول انجام تمرینات طراحی ام بودم همان همکارم بهم پیام داد که:

-مهندس فایل بن تن خالیه که..

تازه این به کنار آن انیمیشنی را هم که برایم آورده بود چون کنترل زد زده بودم برگشته بود سر جایش ولی من اشتباهی همراه فایل های اضافی پاکش کرده بودم. یعنی در واقع نه من توانسته بودم چیزی به او بدهم و نه او به من، تازه یکی از پرونده هایش را هم پاک کرده بودم. اصلا معلوم نبود من و او آن روز درآن سرمای سرد استخوان سوز برای چه همدیگر را ملاقات کرده بودیم.


نوشته:الهام الهی


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۵
اسماعیل زاده

نظرات  (۱)

این متن در واقع داستان نبود. یک خاطره بود که برای داستان شدن باید روایت گری داشته باشد که هنرمندانه ماجرای جذابی را در دل این خاطره بپروراند.
پاسخ:
ممنون از نظرتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی